اشعار کنگورچی
کنگورچی بکن ختم تو این راه کج وپیچ
زیــرا که تو بسیــار فتادی و ستادی
دیدی تو درین راه بسی خوف وخطر را
ماننده به کــوران به هــر چاه فتادی
کنگورچی
دار جهان هستی دائیــم به ما جفا کرد
هر روز چرخ گردون تجدید ماجرا کرد
” در عقده تعلق فرسوده بود فطرت
از خود گسستن آخیر این رشته را رسا کرد ”
در جلب آرزو ها شام و سحر دویدیم
از پا فتادیم اما خود را ز ما جدا کرد
در انتظاری یاری بودیم ما ز یاران
در روز بَد یاران خود را ز ما سوا کرد
یاری و همدلی ها باشد تا لب گور
سنگ مزار ما را یاران به زیر پا کرد
درد تعلق هرگز راهی شِفا ندارد
نتوان با دوا و نتوان با دعا کرد
حرص وطماع و نیرنگ بیهوده زنده گانیست
با خاک گور بتوان این هرسه را رها کرد
در کشتی یی دل ما جمعی ز بی خدایان
با کینه و عداوت تمرین ناخدا کرد
کنگورچی با دلی را از بیدلان بیامـــوز
چون عقدهء دلم را بیدل گسست و،وا کرد
--------------------------------
22 – 10 – 1388هجری خورشیدی
سروده شده است
شیر احمد یاور کنگورچی
افغانستان
گرکله به اخلاص شود خم بدری دوسـت
آن سر بشود لایقی قربان سـری دوست
من کلــــهء پائیــن شده خویش به اخلاص
قربـــان بکنم تاکه شود عیــد بری دوست
دارم امیـــــدی که درین صبحگهء عیــد
در خون دل خویش بیــــــابم اثری دوست
کنگورچی منــــــم پُر گنهی تر شده دامان
با کله روم تاکه بگیــــــرم خبری دوست
------------------------
14 – 8 – 1390 هجری خورشیدی
سروده شده است
شیراحمد یاور کنگورچی
افغانستان
از چاک نگاه موج سرشکم به یخن ریخت
آب رخم از دست ستمــگر به لگن ریخت
آزادگی یم در چمن سبــــــــــز فلک رفت
بیچــارگی یم در دهن گنـــده دهن ریخت
بگرفت به جفا جاهل دوُن فـــــکر سلیمم
چون قطرهء باران همه درصحن چمن ریخت
دامــــان فلک شـام گهان پُر بشد از خون
جـلاد زمان آن همـــه در دامن من ریخت
تقسیــــم گر ِ شادی و غمی گردش دوران
در قلب منی خون شده دل،رنج و محن ریخت
عطر گل و گل غنچه و گلـــزار جهان را
باد سحری جملگی در مشک ختن ریخت
بیــــداد زمان بسکه نمود خوار و پریشم
خونآبــهء دل از پس مُردن به کفن ریخت
کنگورچی همـــه دانش و فهم و خردش را
باعجز و سرافکندگی در خاک وطن ریخت
----------------------------
شیر احمد یاور کنگورچی
6/ 5 / 1385 هجری خورشیدی
سروده شده است
افغانستان
آتش جبــــــــر و ستـــــم افروختند
بغض و طمع هر دو بهـم توختند
با چُل و نیـرنگ و دَغا و فریب
چرم و چکل بهــر خود اندوختند
باز کدنــد مکتــب کیــد و ریـــــا
طـــــرز دروغ و قســــم آموختند
نالــــــه و غوغــــــا بنمــوند سر
آب به شیــــــــر گد کده بفروختند
تا که زدند شعلـــه به جان وطن
خانه ای خود نیــز دران سوختند
چور کدنــد مـال وطنــــــــدار را
پــــاره کدنـد بر تن خود دوختند
کنگورچی گردید حــزین و پریش
آتــش غــــم در دلــــش افروختند
-------------------------
27 دلو 1378 هجری خورشیدی
سروده شده است
کنگورچی/کشم/ بدخشان
شاعر اندیشمند و وطن پرست سر زمین با غرور افغانستان
که تحفه ای دست مهربان طبیعت را بدست دارند.
یعنی دو چوچه قمری که در پنجره اتاق شان چشم بجهان گشودند.
شنبه 22 فروردین ماه 1394 هجری خورشیدی
کابل/ افغانستان
تصویر شاعر و نویسنده معاصر کشور
حضرت استاد شیر احمد یاور کنگورچی
اخذ تصویر دوشنبه 24 حمل ( فروردین ) 1394 هجری خورشیدی
که برابر میشود به 13 اپریل 2015 میلادی
کابل/ افغانستان
نامت به نامــــداران پهلوی نام بادا
سر سرکشان عالم بر تو غلام بادا
ظلم و ستم به یادت درخواب هم ندیده
انصاف وعدل و احسان ورد کلام بادا
رزق حلال دائیم بادا به نوش جانت
نان حرام همیشــه بر تو حرام بادا
میزان عدل ودادت بادا چو چرخ گردون
ازدوست وهم ز دشمن برتو سلام بادا
گر پُختگان عالم گرد آورد دلیلی
در پیش منطق تو نا پُخت و خام بادا
هر خواهشات پاکت گردد به تو مییسر
خوبی به زنده گانیت وفق مرام بادا
هرسرکشی که پیشت سازد بلند سرش را
آن راست قامت او چون حرف لام بادا
کنگورچی کرد برایت ذکر و دعا مداوم
مهر و وفا ات بر او طور مُدام بادا
------------------------------
19 جدی 1374 هجری خورشیدی
سروده شده است
شیر احمد یاور کنگورچی
جناب شیر احمد یاور کنگورچی با اقوام محترم کشم بدخشان
تاریخ اخذ تصویر جدی 1393 هجری خورشیدی
جناب محترم کنگورچی صاحب با محاسن سفیدان ولسوالی کشم بدخشان
از طرف راست جلالتمأب شیر احمد یاور کنگورچی
محترم الحاج برات محمد تدبیر
سناتور کامل بیک حسینی خواهرزاده کنگورچی صاحب
محترم الحاج عبدالبصیر عشرت
محترم احمد مسعود فرزند کنگورچی صاحب و دیگران..
Design By : Pichak |