اشعار کنگورچی
از چاک نگاه موج سرشکم به یخن ریخت
آب رخم از دست ستمــگر به لگن ریخت
آزادگی یم در چمن سبــــــــــز فلک رفت
بیچــارگی یم در دهن گنـــده دهن ریخت
بگرفت به جفا جاهل دوُن فـــــکر سلیمم
چون قطرهء باران همه درصحن چمن ریخت
دامــــان فلک شـام گهان پُر بشد از خون
جـلاد زمان آن همـــه در دامن من ریخت
تقسیــــم گر ِ شادی و غمی گردش دوران
در قلب منی خون شده دل،رنج و محن ریخت
عطر گل و گل غنچه و گلـــزار جهان را
باد سحری جملگی در مشک ختن ریخت
بیــــداد زمان بسکه نمود خوار و پریشم
خونآبــهء دل از پس مُردن به کفن ریخت
کنگورچی همـــه دانش و فهم و خردش را
باعجز و سرافکندگی در خاک وطن ریخت
----------------------------
شیر احمد یاور کنگورچی
6/ 5 / 1385 هجری خورشیدی
سروده شده است
افغانستان
نوشته شده در شنبه 94/2/5ساعت
9:36 عصر توسط شیر احمد یاور کنگورچی نظرات ( ) |
Design By : Pichak |